معنی فارسی shortcoming
B1نقص، ضعف یا عدم کفایت در یک ویژگی یا توانایی شخصیت.
A failure or deficiency in a person's character, skill, or ability.
- noun
noun
معنی(noun):
Deficiency
example
معنی(example):
هر فردی دارای نقاط ضعفی است که باید روی آنها کار کند.
مثال:
Every person has some shortcoming they need to work on.
معنی(example):
نقص او در ریاضی چیزی است که او در حال تلاش برای بهبود آن است.
مثال:
Her shortcoming in math is something she is trying to improve.
معنی فارسی کلمه shortcoming
:
نقص، ضعف یا عدم کفایت در یک ویژگی یا توانایی شخصیت.