معنی فارسی independently

B1 /ˌɪndɪˈpɛndəntli/

به معنای کار کردن یا زندگی کردن به تنهایی و بدون وابستگی به دیگران.

In a manner that is independent, not relying on others.

adverb
معنی(adverb):

In an independent manner.

example
معنی(example):

او به طور مستقل کار می‌کند بدون نظارت.

مثال:

She works independently without supervision.

معنی(example):

آنها بعد از نقل مکان به طور مستقل زندگی می‌کنند.

مثال:

They live independently after moving out.

معنی فارسی کلمه independently

: معنی independently به فارسی

به معنای کار کردن یا زندگی کردن به تنهایی و بدون وابستگی به دیگران.