معنی فارسی avidly

با اشتیاق، به شدت و با علاقه زیاد.

in an extremely eager or interested way

general
مثال:

She reads

adverb
معنی(adverb):

In an avid manner; greedily; eagerly.

example
معنی(example):

او هر شب با اشتیاق می‌خواند.

مثال:

She reads avidly every night.

معنی(example):

او بازی را با اشتیاق تماشا کرد.

مثال:

He watched the game avidly.

معنی فارسی کلمه avidly

: معنی avidly به فارسی

با اشتیاق، به شدت و با علاقه زیاد.