معنی فارسی boneless
A2بدون استخوان، به غذایی که به طرز ویژهای آماده شده باشد و فاقد استخوان باشد اشاره دارد.
Without bones; typically used to describe meat or fish.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Without bones, especially as pertaining to meat or poultry prepared for eating.
معنی(adjective):
Lacking strength, courage, or resolve; spineless.
example
معنی(example):
من مرغ بدون استخوان را برای خوردن آسانتر ترجیح میدهم.
مثال:
I prefer boneless chicken for easier eating.
معنی(example):
این دستور پخت برای آسانتر کردن تهیه، به ماهی بدون استخوان نیاز دارد.
مثال:
The recipe calls for boneless fish to make preparation easier.
معنی فارسی کلمه boneless
:
بدون استخوان، به غذایی که به طرز ویژهای آماده شده باشد و فاقد استخوان باشد اشاره دارد.