معنی فارسی impulsively
B1به معنای انجام کارها بدون فکر کردن یا برنامهریزی قبلی.
In a manner characterized by acting on instinct rather than thought.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In an impulsive manner; with force; by impulse.
example
معنی(example):
او به طور ناگهانی آن پیراهن را خرید.
مثال:
She impulsively bought the dress.
معنی(example):
او به طور ناگهانی تصمیم گرفت به سفر برود.
مثال:
He impulsively decided to go on a trip.
معنی فارسی کلمه impulsively
:
به معنای انجام کارها بدون فکر کردن یا برنامهریزی قبلی.