معنی فارسی cleanish

B1

نسبتاً تمیز، نه کاملاً تمیز اما قابل قبول.

Relatively clean, not completely clean but acceptable.

example
معنی(example):

آشپزخانه بعد از مرتب‌کردن سریع، نسبتاً تمیز بود.

مثال:

The kitchen was cleanish after the quick tidy-up.

معنی(example):

او ظاهر نسبتاً تمیز را در دفترش ترجیح می‌دهد.

مثال:

He prefers a cleanish look in his office.

معنی فارسی کلمه cleanish

: معنی cleanish به فارسی

نسبتاً تمیز، نه کاملاً تمیز اما قابل قبول.