معنی فارسی debasedness
B2حالتی که در آن چیزها به طور فزایندهای به درستی یا کیفیت پایین میروند.
The condition of being degraded or lowered in quality or dignity.
- NOUN
example
معنی(example):
پست بودن جامعه در ارزشهای آن مشهود بود.
مثال:
The debasedness of the society was evident in its values.
معنی(example):
او پست بودن را که در صنعت سرگرمی مشاهده میشد، مورد انتقاد قرار داد.
مثال:
He criticized the debasedness seen in the entertainment industry.
معنی فارسی کلمه debasedness
:
حالتی که در آن چیزها به طور فزایندهای به درستی یا کیفیت پایین میروند.