معنی فارسی demonstratedly
B1بهطور واضح و مشخص به نمایش گذاشتن یا توضیح دادن یک مفهوم یا عمل.
In a manner that clearly shows or illustrates something.
- OTHER
example
معنی(example):
او بهطور واضح فرایند را به دانشآموزان توضیح داد.
مثال:
She demonstratedly explained the process to the students.
معنی(example):
او بهطور معین عمل کرد تا تعهدش را نشان دهد.
مثال:
He acted demonstratedly to show his commitment.
معنی فارسی کلمه demonstratedly
:
بهطور واضح و مشخص به نمایش گذاشتن یا توضیح دادن یک مفهوم یا عمل.