معنی فارسی disadvised
B1بدون توصیه، کسی که هشدار یا نصیحتی دریافت نکرده است.
Having received advice against a certain choice.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او از اینکه مسیر اشتباهی را انتخاب کرده بود، احساس بیتوصیهای میکرد.
مثال:
She felt disadvised for choosing the wrong path.
معنی(example):
بعد از اینکه بیتوصیه شد، او تصمیمش را دوباره بررسی کرد.
مثال:
After being disadvised, he reconsidered his decision.
معنی فارسی کلمه disadvised
:
بدون توصیه، کسی که هشدار یا نصیحتی دریافت نکرده است.