معنی فارسی facette
B2وجهی مسطح و مشخص روی یک جسم، معمولاً در مورد جواهرات و سنگهای قیمتی به کار میرود.
A flat surface on a solid object, often used in the context of gemstones.
- NOUN
example
معنی(example):
یک وجه از سنگ قیمتی نور را به زیبایی منعکس میکند.
مثال:
A facette of the gem catches the light beautifully.
معنی(example):
هر وجه روی کریستال به درخشش آن اضافه میکند.
مثال:
Each facette on the crystal adds to its sparkle.
معنی فارسی کلمه facette
:
وجهی مسطح و مشخص روی یک جسم، معمولاً در مورد جواهرات و سنگهای قیمتی به کار میرود.