معنی فارسی facewise

B1

به صورت رو در رو یا نسبت به چهره، به شرایطی اشاره دارد که در آن تعاملات به صورت مستقیم و با دیدن چهره یکدیگر انجام می‌شود.

A term that describes an interaction or view that is direct and involves seeing someone's face.

example
معنی(example):

او به او به صورت مستقیم نگاه کرد و مقاصدش را روشن کرد.

مثال:

She looked at him facewise, making her intentions clear.

معنی(example):

بحث به صورت مستقیم بود و بر روی بیان‌های چهره متمرکز بود.

مثال:

The discussion was facewise, focusing on facial expressions.

معنی فارسی کلمه facewise

: معنی facewise به فارسی

به صورت رو در رو یا نسبت به چهره، به شرایطی اشاره دارد که در آن تعاملات به صورت مستقیم و با دیدن چهره یکدیگر انجام می‌شود.