معنی فارسی facially

B1

به صورت چهره‌ای و مرتبط با بیان‌های صورت، به نحوه‌ای اشاره دارد که احساسات از طریق چهره نشان داده می‌شوند.

In a manner relating to the face and its expressions; how emotions are conveyed through facial appearance.

example
معنی(example):

او در طول اجرا از نظر چهره‌ای بسیار بیانگر بود.

مثال:

She was facially expressive during the performance.

معنی(example):

او به خبر با تعجب واکنش چهره‌ای نشان داد.

مثال:

He reacted facially to the news with surprise.

معنی فارسی کلمه facially

: معنی facially به فارسی

به صورت چهره‌ای و مرتبط با بیان‌های صورت، به نحوه‌ای اشاره دارد که احساسات از طریق چهره نشان داده می‌شوند.