معنی فارسی gauntleting

B1

عمل استفاده از دستکش‌های چرمی یا سنگین در نبردها یا بازآفرینی‌ها.

The act of equipping or wearing gauntlets.

example
معنی(example):

استفاده از دستکش‌دار شدن در بازآفرینی‌های تاریخی به یک روند محبوب تبدیل شد.

مثال:

Gauntleting became a popular trend in historical reenactments.

معنی(example):

آنها ساعت‌ها برای لباس‌های خود دستکش‌دار شدند.

مثال:

They spent hours gauntleting their costumes for the play.

معنی فارسی کلمه gauntleting

: معنی gauntleting به فارسی

عمل استفاده از دستکش‌های چرمی یا سنگین در نبردها یا بازآفرینی‌ها.