معنی فارسی get something off one's chest

B1

بیان کردن احساسات یا نگرانی‌ها برای راحت شدن.

To express feelings or worries in order to feel relief.

example
معنی(example):

بعد از اینکه این را از سینه‌ام خارج کردم، احساس بهتری دارم.

مثال:

I feel better after getting this off my chest.

معنی(example):

او نیاز داشت که نگرانی‌هایش را قبل از سفر از سینه‌اش خارج کند.

مثال:

She needed to get her worries off her chest before the trip.

معنی فارسی کلمه get something off one's chest

:

بیان کردن احساسات یا نگرانی‌ها برای راحت شدن.