معنی فارسی get-on
B1سوار شدن به یک وسیله نقلیه یا شروع به انجام یک کار.
To enter a vehicle or to begin doing something.
- VERB
example
معنی(example):
من باید قبل از اینکه اتوبوس برود سوار آن شوم.
مثال:
I need to get on the bus before it leaves.
معنی(example):
او ترجیح میدهد که به آرامی به کار خود ادامه دهد.
مثال:
She prefers to get on with her work quietly.
معنی فارسی کلمه get-on
:
سوار شدن به یک وسیله نقلیه یا شروع به انجام یک کار.