معنی فارسی guideless

B1

بدون راهنما، بخصوص در موقعیت‌هایی که به کمک یا هدایت نیاز است.

Without guidance or direction; lacking a guide.

example
معنی(example):

در بیابان وسیع، آن‌ها کاملاً بدون راهنما احساس می‌کردند.

مثال:

In the vast wilderness, they felt completely guideless.

معنی(example):

او در شهر گام برداشت و احساس می‌کرد که بدون راهنما و گم شده است.

مثال:

He wandered through the city feeling guideless and lost.

معنی فارسی کلمه guideless

: معنی guideless به فارسی

بدون راهنما، بخصوص در موقعیت‌هایی که به کمک یا هدایت نیاز است.