معنی فارسی hassels
B1مشکلاتی که باعث ایجاد ناراحتی و سختی میشوند.
Multiple instances of hassle; difficult situations.
- NOUN
example
معنی(example):
دردسرهای اداری میتواند ناامیدکننده باشد.
مثال:
The administrative hassels can be frustrating.
معنی(example):
آنها در طول پروژه با چندین دردسر مواجه شدند.
مثال:
They faced several hassels during the project.
معنی فارسی کلمه hassels
:
مشکلاتی که باعث ایجاد ناراحتی و سختی میشوند.