معنی فارسی hasslet
B1دردسر یا مشکلات جزئی که در کارهای روزمره وجود دارد.
Minor difficulties or annoyances that arise in daily tasks.
- NOUN
example
معنی(example):
سیاست جدید به گونهای طراحی شده است که دردسر را در این فرآیند کاهش دهد.
مثال:
The new policy was designed to reduce hasslet in the process.
معنی(example):
او روشی پیدا کرد که در حین رفت و آمد کمتر دردسر کند.
مثال:
She found a way to hasslet less during her commute.
معنی فارسی کلمه hasslet
:
دردسر یا مشکلات جزئی که در کارهای روزمره وجود دارد.