معنی فارسی incapability
B1عدم توانایی یا قابلیت در انجام کاری.
The state of being unable to do something.
- NOUN
example
معنی(example):
ناتوانی او در اتخاذ تصمیم دوستانش را نگران کرد.
مثال:
Her incapability of making decisions worried her friends.
معنی(example):
ناتوانی سیستم منجر به ناامیدیهای بسیاری شد.
مثال:
The incapability of the system led to many frustrations.
معنی فارسی کلمه incapability
:عدم توانایی یا قابلیت در انجام کاری.