معنی فارسی inconnected

B1

درهم‌پیچیده، به وضعیتی اشاره دارد که اجزا یا سیستم‌ها به طرز نامناسبی به هم مرتبط یا غیرمرتبط هستند.

Not interconnected; lacking connections or links.

example
معنی(example):

شبکه‌ها به‌عنوان درهم‌پیچیده شناسایی شدند.

مثال:

The networks were found to be inconnected.

معنی(example):

سیستم‌های درهم‌پیچیده چالشی برای درک جریان داده‌ها ایجاد کردند.

مثال:

The inconnected systems posed a challenge to understanding the data flow.

معنی فارسی کلمه inconnected

: معنی inconnected به فارسی

درهم‌پیچیده، به وضعیتی اشاره دارد که اجزا یا سیستم‌ها به طرز نامناسبی به هم مرتبط یا غیرمرتبط هستند.