معنی فارسی indicially
B1به صورت نشانهای یا دلالتگر، به روشهایی که به نشانهها و دلالتها اشاره دارند.
In a manner that involves or relates to an index or indicator.
- OTHER
example
معنی(example):
نتایج به صورت اندیشمندانه محاسبه شدند تا اهمیت آنها نشان داده شود.
مثال:
The results were computed indicially to show their significance.
معنی(example):
به طور اندیشمندانه، اجزا به چارچوب کلی مرتبط هستند.
مثال:
Indicially, the components relate to the overall framework.
معنی فارسی کلمه indicially
:به صورت نشانهای یا دلالتگر، به روشهایی که به نشانهها و دلالتها اشاره دارند.