معنی فارسی inebriant
B1مادهای که باعث مستی یا حالت نشئگی میشود.
A substance that causes intoxication.
- NOUN
example
معنی(example):
الکل یک ماده مستکننده رایج در تجمعات اجتماعی است.
مثال:
Alcohol is a common inebriant in social gatherings.
معنی(example):
برخی از مواد مستکننده میتوانند تأثیرات جدی بر سلامت داشته باشند.
مثال:
Some inebriants can have serious health effects.
معنی فارسی کلمه inebriant
:
مادهای که باعث مستی یا حالت نشئگی میشود.