معنی فارسی ingrow
B1رشد یا توسعه چیزی به گونهای که به درون یا فضای خاصی نفوذ کند.
The process of growing inward or in a confined area.
- VERB
example
معنی(example):
رشد داخلی گیاه مشهود بود زیرا شروع به پخش شدن کرد.
مثال:
The ingrow of the plant was evident as it started to spread.
معنی(example):
رشد داخلی میتواند به تنوع زیستی بیشتر در اکوسیستمها منجر شود.
مثال:
Ingrowing can lead to more biodiversity in ecosystems.
معنی فارسی کلمه ingrow
:
رشد یا توسعه چیزی به گونهای که به درون یا فضای خاصی نفوذ کند.