معنی فارسی inhabitedness
B1سکونتپذیری، وضعیت یا کیفیت یک مکان که در آن مردم یا موجودات زنده زندگی میکنند.
The state of being occupied or lived in by inhabitants.
- NOUN
example
معنی(example):
سکونتپذیری جزیره از سازههای ساخته شده در آن مشهود بود.
مثال:
The inhabitedness of the island was evident from the structures built there.
معنی(example):
سکونتپذیری شهرهای باستانی را میتوان از طریق یافتههای باستانشناسی ردیابی کرد.
مثال:
The inhabitedness of ancient cities can be traced through archaeological findings.
معنی فارسی کلمه inhabitedness
:
سکونتپذیری، وضعیت یا کیفیت یک مکان که در آن مردم یا موجودات زنده زندگی میکنند.