معنی فارسی inquisiturient

B2

کنجکاو، جستجوگر و در پی پیدا کردن اطلاعات و دانش بیشتر.

Eager for knowledge; inquisitive.

example
معنی(example):

دانش‌آموزان کنجکاو بودند و همیشه مشتاق یادگیری بیشتر بودند.

مثال:

The students were inquisiturient, always eager to learn more.

معنی(example):

طبیعت کنجکاوی او باعث شد که سوالات عمیق فلسفی بپرسد.

مثال:

His inquisiturient nature led him to ask deep philosophical questions.

معنی فارسی کلمه inquisiturient

: معنی inquisiturient به فارسی

کنجکاو، جستجوگر و در پی پیدا کردن اطلاعات و دانش بیشتر.