معنی فارسی insipient
B1بیخبر، یا به اصطلاح ناپخته و در مراحل اولیه رشد یا توسعه.
In an early stage of development; not fully formed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ایده بیخبر اولیه پتانسیل توسعه آینده را نشان داد.
مثال:
The insipient idea showed potential for future development.
معنی(example):
مهارتهای اولیه او در نقاشی در آثار اولیهاش مشهود بود.
مثال:
Her insipient skills in painting were evident in her early works.
معنی فارسی کلمه insipient
:بیخبر، یا به اصطلاح ناپخته و در مراحل اولیه رشد یا توسعه.