معنی فارسی insunk

B1

غرق شده، در حالتی که چیزی به زیر آب رفته یا در شرایطی غیرقابل برگشت قرار گرفته است.

Sunk, or submerged; unable to rise or recover.

example
معنی(example):

کشتی پس از برخورد با یخچال دریایی غرق شد.

مثال:

The ship was insunk after hitting the iceberg.

معنی(example):

تمام امیدها به بهبودی بعد از طوفان آخر غرق شده به نظر می‌رسید.

مثال:

All hopes of recovery seemed insunk after the last storm.

معنی فارسی کلمه insunk

: معنی insunk به فارسی

غرق شده، در حالتی که چیزی به زیر آب رفته یا در شرایطی غیرقابل برگشت قرار گرفته است.