معنی فارسی interoscillating

B1

به حالتی اشاره می‌کند که دو یا چند شیء به طور متناوب و هماهنگ نوسان می‌کنند.

Indicates the action of oscillating in a coordinated manner with another oscillating entity.

example
معنی(example):

این سیستم در حال نوسان متناوب است و الگوهای پیچیده‌ای را نشان می‌دهد.

مثال:

The system is interoscillating, showing complex patterns.

معنی(example):

آنها برای دستیابی به تعادل در حرکاتشان به طور متناوب نوسان می‌کنند.

مثال:

They are interoscillating to reach a balance in their movements.

معنی فارسی کلمه interoscillating

:

به حالتی اشاره می‌کند که دو یا چند شیء به طور متناوب و هماهنگ نوسان می‌کنند.