معنی فارسی interpressure
B1فشاری که به دلیل شرایط مختلف در میان مکان‌ها یا وظایف مختلف ایجاد می‌شود.
Pressure arising from competing demands or expectations in different contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
او فشار شدیدی بین وظایفش در محل کار و خانه حس کرد.
مثال:
He felt a strong interpressure between his obligations at work and home.
معنی(example):
فشار اجتماعی می‌تواند در بعضی مواقع بسیار سنگین باشد.
مثال:
The interpressure of social expectations can be overwhelming at times.
معنی فارسی کلمه interpressure
:فشاری که به دلیل شرایط مختلف در میان مکان‌ها یا وظایف مختلف ایجاد می‌شود.
