معنی فارسی intraglacial

B2

مرتبط با محیط‌ها و فرآیندهای داخل یخچال‌های طبیعی.

Relating to the internal processes occurring within glaciers.

example
معنی(example):

آب داخل یخچالی می‌تواند بر پایداری یخچال‌ها تأثیر بگذارد.

مثال:

Intraglacial water can affect the stability of glaciers.

معنی(example):

مطالعه فرایندهای داخل یخچالی به دانشمندان کمک می‌کند تا حرکات یخچال‌ها را پیش‌بینی کنند.

مثال:

Studying intraglacial processes helps scientists predict glacier movements.

معنی فارسی کلمه intraglacial

:

مرتبط با محیط‌ها و فرآیندهای داخل یخچال‌های طبیعی.