معنی فارسی intrail

B1

درون یا در حد و مرز چیزها، مانند درون قسمت‌های داخلی یک ساختار.

Referring to something located or occurring within the interior of an object.

example
معنی(example):

دامپزشک حیوان را برای ناهنجاری‌های داخلی بررسی کرد.

مثال:

The veterinarian examined the animal for intrail abnormalities.

معنی(example):

تحقیقات بر روی حرکت داخلی سیگنال تمرکز داشت.

مثال:

The research focused on the intrail movement of the signal.

معنی فارسی کلمه intrail

:

درون یا در حد و مرز چیزها، مانند درون قسمت‌های داخلی یک ساختار.