معنی فارسی navi
B1یک سیستم ناوبری که جهتها و اطلاعات ترافیکی را ارائه میدهد.
A navigation system that provides directions and real-time traffic information.
- NOUN
example
معنی(example):
من از ناوی برای پیدا کردن مسیر به نزدیکترین رستوران استفاده کردم.
مثال:
I used the navi to find directions to the nearest restaurant.
معنی(example):
ناوی بهروزرسانیهای ترافیکی زنده را ارائه میداد.
مثال:
The navi provided real-time traffic updates.
معنی فارسی کلمه navi
:
یک سیستم ناوبری که جهتها و اطلاعات ترافیکی را ارائه میدهد.