fistulina
فیسولینا یک جنس از قارچها است که به خاطر خاصیت و شکل خاص خود شناخته میشود.
fistulization
فستولیزیشن، ایجاد یک ارتباط غیرطبیعی بین دو بافت یا ارگان است که معمولاً در شرایط پزشکی استفاده میشود.
fistulize
فستولیزه کردن، عمل ایجاد یک ارتباط غیرطبیعی بین دو بافت یا ارگان است.
fistulized
فستولیزه شده، به حالتی اطلاق میشود که در آن یک ارتباط غیرطبیعی بین دو قسمت بدن ایجاد شده است.
fistulizing
فستولیزه کردن به عمل ایجاد یک ارتباط غیرطبیعی اشاره دارد.
fistulose
فستولوز به نوعی بافت یا ساختار اطلاق میشود که دارای حفرهها یا تودههای توخالی است.
fistulous
فستولوز به حالتی اطلاق میشود که در آن ارتباط غیرطبیعی بین دو بافت یا ارگان وجود دارد.
fistwise
به صورت درست و منطقی رفتار کردن، با توجه به حقیقتها و حقایق پیش بروید.
fitchee
یک اصطلاح داستانی یا محلی که به اشیاء یا موجودات خاص اشاره دارد.
fitcher
موجود یا شیء خاصی که در افسانهها یا داستانهای محلی توصیف میشود.
fitchered
یک شیء که به عنوان فیتیچر شناخته میشود و در داستانها مورد اشاره است.
fitchery
محل یا مکان مربوط به جمعآوری اشیاء خاص و عجیبی که به افسانهها مرتبط است.
fitchering
عمل یا مراسم مربوط به فیتیچر که در فرهنگهای محلی انجام میشود.
fitchet
فیچت، نوعی حیوان کوچک و وحشی است که معمولاً در مناطق جنگلی و طبیعی زندگی میکند.
fitchets
فیچتها، حیواناتی از خانوادهٔ راسوها هستند که در وحشیگری و چابکی معروفند.
fitfulness
نوسان، به حالت بیثباتی و تغییر مداوم اطلاق میشود که در احساسات یا موقعیتها مشاهده میشود.
fitified
فیت شده، به معنای رسیدن به وضعیت بدنی خوب و سلامت است.
fitly
به شیوهای مناسب و مناسب برای موقعیت یا شرایط خاص.
fitroot
ریشهٔ فیت، به ریشههایی اشاره دارد که به پایداری و رشد گیاه کمک میکند.
fittable
قابلیت جا خوردن، به ویژگیای اشاره دارد که یک شیء یا قطعه میتواند در مکان یا محیطی مناسب قرار گیرد.
fittage
تناسب، خصوصیتی که برخی اشیاء یا اجزا به خوبی با یکدیگر هماهنگ یا متناسب میشوند.
fittedness
تناسب، حالتی که در آن یک چیز به درستی در جای خود قرار میگیرد و به خوبی عمل میکند.
fitten
دوختهشده، به حالتی اشاره دارد که لباسها یا اجزای پوشاک به اندازه دقیق یک فرد شخصیشدهاند.
fitty
تناسب، به حالتی از یک شخص یا یک چیز اشاره دارد که به طور خاص برای سلامتی و قدرت طبیعی طراحی شده است.
fittier
تناسب بیشتر، به حالتی اشاره دارد که فرد افزون بر تناسب اولیه، دچار بهبود در وضعیت جسمانی یا بدنی خود میشود.
fittiest
فیت ترین، صفتی برای توصیف فردی که از نظر سلامت و تناسب اندام در بهترین حالت قرار دارد.
fittyfied
فیت یفاید، واژهای غیررسمی برای توصیف حالتی از آمادگی یا تناسب عالی.
fittily
فیتلی، قید توصیف کننده کارهایی که به شکلی بسیار متناسب یا مناسب انجام میشود.
fittiness
فیتنس، اصطلاحی برای بیان سطح سلامت و تناسب یکی فرد.
fittingness
تناسب، توصیف کیفیت یا وضعیت مناسب بودن یک عمل یا چیز.
fittit
فیتت، واژهای که به معنای قرار دادن یا جا دادن چیزی در روند یا برنامهای است.
fittyways
راههای متنوع و مختلف، روشهایی که میتوان از آنها به طرق مختلف استفاده کرد.
fittywise
از لحاظ مختلف، به صورتهای گوناگون.
fittonia
گیاهی زینتی با برگهای منحصر به فرد و زیبا.
fitweed
نوعی علف که ممکن است مفید باشد یا به عنوان علف هرز شناخته شود.
fitz
پیشوندی که به معنای 'پسر' یا 'فرزند' در نامها به کار میرود.
fitzroy
فیتزروئی، یک نام که به خاطر کوهها و مناطق جغرافیایی مشخص در پاتاگونیا شناخته شده است.
fitzroya
فیتزرویا، جنسی از درختان بزرگ و مقاوم که در برخی مناطق آمریکای جنوبی رشد میکنند.
fiuman
فیومان، به افرادی اشاره دارد که از منطقه فیوم در ایتالیا آمدهاند.