grassplot
چمن کاری، ناحیه‌ای دارای چمن که معمولاً برای زیبایی یا پرورش گیاهان استفاده می‌شود.
grasswards
به سمت چمن، اصطلاحی برای اشاره به حرکت به سوی ناحیه‌ای پوشیده از چمن.
grassweed
علف چمنی، نوعی گیاه ناخواسته که در چمن‌زارها رشد می‌کند و ممکن است بر روی گیاهان دیگر تأثیر منفی بگذارد.
grasswidow
علف بیوه، اصطلاحی عامیانه برای تشریح فردی که همسر یا شریکشان برای مدت طولانی در سفر است.
grasswidowhood
نیلوفر، حالتی از تنهایی که در آن یکی از همسران به دلیل کار یا دلایل دیگر، در دوری از دیگری زندگی می‌کند.
grasswork
کارهایی مرتبط با چمن‌زنی و نگهداری از چمن‌ها و فضاهای سبز.
grassworm
نوعی کرم که به چمن آسیب می‌رساند و معمولاً در زمین‌ها وجود دارد.
grat
احساس تشکر و قدردانی نسبت به کسی یا چیزی.
grata
احساس احترام و قدردانی از یک فرد در نتیجه اعمال مثبت او.
gratae
حالت قدردانی و ارزشمندی مشارکت یک فرد در تلاش‌ها و پروژه‌های جمعی.
gratefuller
احساس بیشتر شکرگزاری و قدردانی نسبت به سایرین یا شرایط موجود.
gratefullest
دارای بیشترین احساس شکرگزاری و قدردانی که ممکن است در یک موقعیت خاص وجود داشته باشد.
gratefulness
حالت و احساس شکرگزاری نسبت به خوبی‌ها و نعمات زندگی.
grateless
وضعیتی که در آن شخص احساس شکرگزاری نمی‌کند و قدر چیزها را نمی‌داند.
gratelike
مشابه با بافت یا شکل رنده، معمولاً در مورد غذا یا اشیاء.
grateman
شخصی که کارش رنده کردن یا رگروت مواد است.
gratewise
ابزاری که برای رنده کردن و افزودن بافت به غذاها استفاده می‌شود.
grather
جمع آوری یا گرد آوری موارد یا مستندات.
gratia
قدردانی و سپاس را نشان می‌دهد.
gratiano
شخصیتی در ادبیات، به ویژه در آثار شکسپیر.
gratias
کلمه‌ای برای بیان قدردانی به‌ویژه در زمینه‌های رسمی.
graticulate
ترسیم خطوط جغرافیایی بر روی نقشه‌ها.
graticulation
گراسیولیشن، عمل یا فرآیند تقسیم سطح به شبکه‌ای از خطوط طول و عرض.
gratifiable
قابل لذت بردن، زمانی که یک عمل یا وضعیت احساس رضایت و شادی را به ارمغان می‌آورد.
gratifiedly
به طور رضایت‌بخش، هنگامی که کسی از یک عمل یا نتیجه احساس خوشحالی کند.
gratifier
چیزی یا کسی که احساس رضایت یا خوشحالی را به ارمغان می‌آورد.
gratifyingly
به طرز رضایت‌بخش، زمانی که نتیجه‌ای باعث شادمانی می‌شود.
gratility
ظرافت و زیبایی در طراحی یا ساختار؛ زیبایی ظاهری.
gratillity
قدردانی، سپاسگزاری، نشان دادن تشکر و احترام نسبت به چیزی یا کسی.
gratinate
گراتینه کردن، قرار دادن غذایی در فر برای قهوه‌ای کردن سطح آن.
gratinated
گراتینه شده، غذایی که سطح آن قهوه‌ای و ترد شده است.
gratinating
گراتینه کردن، فرآیند قهوه‌ای کردن یک غذا در فر.
gratingly
به طرز آزاردهنده‌ای، به طور ناخوشایند یا خستگی‌آور.
gratiola
گراتیولا، نوعی گیاه که خواص دارویی دارد.
gratiolin
گراتیولین، ترکیبی شیمیایی که معمولاً از گیاهان استخراج می‌شود و ممکن است خواص دارویی داشته باشد.
gratiosolin
گراچیوزولین، یک ترکیب دارویی که در درمان برخی بیماری‌ها به کار می‌رود.
grattage
گراتاج، تکنیکی که در هنرهای تجسمی برای ایجاد نقش و بافت به کار می‌رود.
gratten
گراتن، نوعی غذا که معمولاً از لایه‌های سیب‌زمینی و پنیر درست می‌شود.
gratters
گراترها، ابزارهایی برای رنده کردن مواد غذایی هستند.
grattoir
گراتور، ابزاری است که برای خراشیدن یا صاف کردن سطوح به کار می‌رود.