handstone
سنگ دستی، سنگی کوچک که با دست گرفته می‌شود و به عنوان ابزاری برای ساخت یا حکاکی استفاده می‌شود.
handtrap
تله دستی، وسیله‌ای برای شکار یا به دام انداختن حیوانات کوچک که به راحتی با دست تنظیم می‌شود.
handwaled
دیوار دستی، به دیواری گفته می‌شود که با دست ساخته شده و اغلب دارای طراحی خاصی است.
handwaving
سخنانی بدون جزئیات ضروری که به راحتی نادیده گرفته می‌شوند یا معتبر نیستند.
handwear
دستکش یا هر نوع پوشاک دیگری که روی دست‌ها پوشیده می‌شود.
handweaving
بافت دستی، روند بافت الیاف به صورت دستی برای ساخت پارچه یا محصولی خاص.
handwheel
چرخ دستی، وسیله‌ای است برای کنترل و تنظیم دستگاه‌ها، که معمولاً با دست چرخانده می‌شود.
handwhile
در حین، زمانی که اقدام خاصی در حال انجام است.
handworked
با دست کار شده، محصولی که به صورت دستی و نه با ماشین آلات تولید شده است.
handworker
کارگر دستی، فردی که اشیاء را به صورت دستی و با مهارت ایجاد می‌کند.
handworkman
کارگر دستی، عبارتی است برای توصیف فردی که کار دستی انجام می‌دهد.
handworks
کارهای دستی، اشیاء ساخته شده به صورت دستی که معمولاً هنر یا مهارت خاصی را نشان می‌دهد.
handworm
هندورم، نام نوعی کرم کوچک که غالباً در باغ‌ها یافت می‌شود و ممکن است به بهبود خاک کمک کند.
handwrist
مچ دست، نقطه تلاقی بین دست و بازو که در آن استخوان‌های داخلی و خارجی دست قرار دارند.
handwrit
نوشتن به وسیله دست، به روش سنتی و با استفاده از قلم یا خودکار.
handwrite
نوشتن یک متن به وسیله دست، معمولاً با قلم یا خودکار.
handwrites
اقدام نوشتن متنی در کنار هم و به طور معمول با استفاده از دست و قلم.
handwritings
نوشتاری که با دست انجام می‌شود، می‌تواند شامل متون مختلف باشد.
handwrote
نوشتن چیزی با دست، به ویژه به صورت غیر ماشینی یا با استفاده از قلم یا مداد.
handwrought
ساخته شده به وسیله دست، به ویژه در اشاره به اشیاء ساخته شده به صورت هنری.
hanefiyeh
نوعی کلاه یا پوشش سر سنتی که به ویژه در فرهنگ‌های عربی استفاده می‌شود.
hangability
قابلیت آویزان شدن، به ویژه در مورد آثار هنری یا اشیاء زینتی.
hangable
قابل آویزان شدن، به ویژه در مورد اشیاء قابل نصب یا نمایش.
hangalai
سبک خاص هنر یا طراحی که ممکن است به فرهنگ یا منطقه خاصی وابسته باشد.
hangby
در اینجا فعل hang به معنای ایستادن یا معلق بودن در کناره چیزی است.
hangbird
نوعی پرنده که تمایل به آویزان شدن دارد.
hangbirds
نوعی از پرندگان که به صورت گروهی آویزان می‌شوند.
hangdogs
نوعی سگ که معمولاً در حالت آویزان و غمگین به نظر می‌رسد.
hange
معنی فعل آویزان کردن، به ویژه اشیاء یا لباس‌ها.
hangee
فردی که به طور خاص اقدام به آویزان کردن آثار می‌کند.
hangfire
تعلیق یک عمل یا پروژه به دلیل عدم پیشرفت، معمولاً به خطر می‌افتد که در نهایت متوقف شود.
hangfires
وضعیت تعلیق چندین عمل یا پروژه که در حال حاضر ادامه نمی‌یابد.
hangie
شخصی که در فعالیت‌های خاصی از جمله صعود به کوه‌ها یا کارهای ماجراجویانه مشاهده می‌شود.
hangingly
به روشی که به وضوح معلوم نیست یا به موضوع اصلی نمی‌پردازد.
hangkang
یک وسیله بازی سرگرم‌کننده که معمولاً در پارک‌های تفریحی استفاده می‌شود.
hangle
به معنای عبور از شرایط یا بحث‌های دشوار به شکلی مثبت.
hangmanship
آویختن به معنای مهارت در انجام کارهایی که نیاز به توازن و کنترل فیزیکی دارد.
hangment
آویختن به معنای قرار دادن یا نصب اشیاء به طور آویزان بر روی دیوار یا دیگر سطوح.
hangnest
آشیانه آویزان به معنای محل سکونت پرندگان که به طور معمول درختان و نواحی بالا ساخته می‌شوند.
hangnests
آشیانه‌های آویزان برای توصیف مکان‌های سکونت پرندگان که به‌طور معمول در ارتفاعات ساخته می‌شوند، استفاده می‌شود.