intelsat
شرکت‌های خدمات ارتباطی که امکانات ماهواره‌ای را برای پخش و ارتباطات فراهم می‌کنند.
intemerate
بی‌عیب و نقص، بدون نقص یا عیب.
intemerately
به معنای عدم اعتدال در رفتار یا عادات، به ویژه در مواردی مانند مصرف مواد یا خرج‌کردن.
intemerateness
حالت یا ویژگی عدم اعتدال; به معنای افراط در رفتار یا اعمال.
intemeration
عمل یا فرایند عدم اعتدال، به خصوص در احساسات یا رفتار.
intemperable
قابل کنترل یا محدود کردن نیست; به معنای عدم توانایی در حفظ اعتدال.
intemperably
به طور بی‌قید و شرط; در حالتی که اعتدال وجود ندارد.
intemperament
وضعیت یا ویژگی عدم اعتدالی; به معنای نوسان در احساسات یا رفتار.
intemperancy
بی‌مهاری به معنای عدم کنترل بر احساسات یا رفتارها، به ویژه در زمینه نوشیدنی‌های الکلی یا دیگر افراط‌ها است.
intemperant
بی‌مهار به معنای عدم توانایی در کنترل خود و افراط در اعمال یا احساسات اشاره دارد.
intemperately
به‌طور بی‌مهار به معنای ابراز احساسات یا افکار به شکلی غیرقابل کنترل و افراطی است.
intemperateness
بی‌مهاری به وضعیت یا ویژگی عدم کنترل و افراط در رفتارها اشاره دارد.
intemperature
دمای غیرمعمول به شرایط دماهایی اشاره دارد که از معمول خود منحرف شده‌اند.
intemperies
شرایط نامساعد به معنای مواردی است که در شرایط جوی یا محیطی چالش‌ها و مشکلاتی ایجاد می‌کنند.
intempestive
بی‌موقع، به معنای ناپسند و نامناسب در زمانی است که توقع نمی‌رفت یا ناشی از بی‌دقتی است.
intempestively
به شیوه‌ای بی‌موقع و نامناسب.
intempestivity
حالتی که در آن چیزی بی‌موقع و نامناسب باشد.
intemporal
بی‌زمان، به معنای وجود داشتن یا معتبر بودن در هر زمان یا دوره‌ای.
intemporally
به شیوه‌ای که مرتبط با زمان خاصی نیست.
intenability
استحکام، توانایی نگه‌داشتن یا دفاع کردن از چیزی.
intenable
غیرقابل تحمل، وضعیتی که نمی‌توان آن را ادامه داد یا تحمل کرد.
intenancy
اجاره‌داری، فرایند یا وضعیت اجاره یک ملک.
intendance
مدیریت، وظیفه یا کوشش برای اداره و هماهنگی یک سازمان یا واحد.
intendancy
وظیفه یا سمت مدیریت، به‌ویژه در سازمان‌ها یا برنامه‌ها.
intendancies
جمع intendancy، مدیریت‌های مختلف در سازمان‌ها.
intendantism
مدیریت‌گرایی، رویکردی به مدیریت که بر جنبه‌های ادارای تمرکز دارد.
intendantship
مدیریت یک استان یا منطقه، که در آن فرد مسئول امور اجرایی و نظارتی است.
intendedly
به طور عمد و از پیش تعیین شده، نه به طور تصادفی.
intendedness
هدف یا قصد مشخص، به ویژه در ارتباطات یا طرح‌ها.
intendeds
هدف‌ها یا مقاصد تعیین شده، به ویژه در زمینه‌های برنامه‌ریزی یا سیاست.
intendence
مدیریت و نظارت بر یک کار یا پروژه.
intendency
نقش مدیریت در زمینه‌ای خاص، معمولاً شامل نظارت و هدایت.
intendencia
مدیریت شهری، نهادی که مسئول نظارت بر خدمات عمومی و اداری در یک منطقه خاص است.
intendencies
مدیریت‌های شهری، نهادهای متعدد که وظایف مشابهی در حوزه‌های مختلف دارند.
intendente
مدیر شهری، شخصی که مسئول اداره امور و خدمات شهر می‌باشد.
intender
درک کردن، فهمیدن معنی یا مفهوم چیزی.
intenders
کسانی که به دنبال درک یا قصد خاصی هستند.
intendible
قابل درک، به معنای اینکه یک مفهوم یا ایده می‌تواند به آسانی فهمیده شود.
intendiment
هدف، مقصود، نیّت، چیزی که شخص به طور خاص به آن فکر می‌کند.
intendingly
به معنای هدفمند و با نیّت و قصد خاص صحبت کردن یا عمل کردن.