interconsonantal
بین‌صامت، به صداهایی اطلاق می‌شود که بین دو صامت دیگر قرار دارند.
intercontorted
پیچ‌خورده، به حالتی اطلاق می‌شود که در آن چیزی به شدت یا به شکل پیچیده‌ای تغییر شکل یافته است.
intercontradiction
تناقض بین دو چیز، به‌ویژه در بیان یا نظریه ها.
intercontradictory
متناقض، به وضعیتی اطلاق می‌شود که دو یا چند چیز با یکدیگر تضاد دارند.
interconvertibility
قابلیت تبدیل متقابل، به توانایی تبدیل یک چیز به چیز دیگر بدون تغییر در ماهیت آن اشاره دارد.
interconvertible
قابل تبدیل، به وضعیتی اطلاق می‌شود که دو یا چند چیز می‌توانند به یکدیگر تبدیل شوند.
interconvertibly
به معنای قابلیت تبدیل کردن دو یا چند واحد به یکدیگر بدون تغییر در کارایی یا معنی آنها.
intercoracoid
به ساختار یا ناحیه‌ای اشاره دارد که بین دو استخوان کوراکوئید در بدن قرار دارد.
intercorporate
به مفهوم همکاری و ادغام منابع بین شرکت‌های مختلف اشاره دارد.
intercorpuscular
به فضا یا ناحیه‌ای اشاره دارد که بین سلول‌ها یا اجزای دیگر در بدن قرار دارد.
intercortical
به شبکه‌ای از فیبرها اشاره دارد که بین دو قشر در مغز واقع شده‌اند.
intercosmic
به مفهومی اشاره دارد که به ارتباط یا تعامل بین کهکشان‌های مختلف پرداخته می‌شود.
intercosmically
بین کیهانی، اصطلاحی برای اشاره به ارتباط یا عملیات واقع در یا میان کیهان‌ها.
intercostally
به طور بین دنده‌ای، اشاره به ناحیه یا ارتباطات بین دنده‌ها.
intercostobrachial
بین دنده‌ای-بازویی، اشاره به ناحیه‌ای که عصب‌ها بین قفسه سینه و بازوها قرار دارند.
intercostohumeral
بین دنده‌ای-بازویی، اشاره به ارتباطات و ساختارهای بین دنده‌ها و بازو.
intercotylar
بین کاتیلار، اشاره به منطقه‌ای که بین دو غده در استخوان‌ها قرار دارد.
intercounty
بین شهرستانی، اشاره به تعامل یا امور مشترک بین دو یا چند شهرستان.
intercouple
پیوند دادن یا ترکیب کردن دو یا چند چیز مختلف برای ایجاد یک اثر یا نتیجه جدید.
intercoupled
به هم پیوند خورده، اشاره به حالتی دارد که دو یا چند چیز به‌هم مرتبط شده‌اند.
intercoupling
عمل یا فرآیند پیوند دادن یا مرتبط کردن دو یا چند چیز.
intercoxal
مرتبط به ناحیه یا ساختار بین تخمک‌ها یا مفاصل در برخی گونه‌ها.
intercranial
مرتبط با فضای داخلی جمجمه و فشار یا وضعیت در آن.
intercreate
ایجاد یا تولید مشترک چیزی با دیگران، به ویژه در هنر یا فرهنگ.
intercreated
به معنای خلق چیزی با همکاری و تأثیر متقابل بین دو یا چند نفر.
intercreating
فرایند خلق چیزی به صورت مشترک و با تبادل ایده‌ها.
intercreedal
شامل یا مربوط به تبادل یا تعامل بین ادیان مختلف.
intercrescence
به معنای رشد یا ایجاد مشترک در محیط‌های طبیعی.
intercrinal
به معنای ناحیه‌ای که در آن ارتباطات یا تعاملات صورت می‌گیرد.
intercrystalline
به معنای فضایی که در بین بلورهای یک ماده وجود دارد.
intercrystallization
شکل‌گیری بلورهای مختلف در کنار یکدیگر، به ویژه در زمینه مواد معدنی و شیمیایی.
intercrystallize
فرآیند شکل‌گیری بلورهای مختلف در یکدیگر در شرایط خاص.
intercrust
بخشی از زمین که در بین پوسته بالایی و پایینی قرار دارد و به لحاظ زمین‌شناسی مهم است.
interculturally
به معنای تبادل و درک فرهنگی میان فرهنگ‌های مختلف.
interculture
فرایند یا مفهوم تبادل و تعامل بین فرهنگ‌های مختلف.
intercupola
فضای موجود در بین دو کُپولا در ساختمان یا مقر Venetian.
intercur
دستنیا دانی های منحرف یا تداخل، جایی که دو یا چند خط، مسیر یا جریان به هم می‌رسند و همدیگر را قطع می‌کنند.
intercurl
پیچش یا کنتراست بین دو یا چند عنصر، به ویژه در بافت‌ها یا فرم‌ها.
intercurrence
تداخل یا هم‌زمانی رویدادها و حالات، وجود همزمان دو یا چند چیز.
intercurrently
به صورت همزمان یا در همان زمان، به ویژه در مورد فعالیت‌ها یا رویدادها.