intermiddle
به مرحله یا موقعیت میانی اشاره دارد.
intermigrate
به جابجایی یا مهاجرت بین دو یا چند مکان اشاره دارد.
intermigrated
به عمل مهاجرت کردن در گذشته اشاره دارد.
intermigrating
به عمل جابجا شدن یا در حال مهاجرت بودن اشاره دارد.
intermigration
مهاجرت متقابل، جابه‌جایی و نقل و انتقال گروه‌های انسانی یا موجودات زنده میان مکان‌های مختلف.
interminability
بی‌پایانی، حالتی که به نظر می‌رسد چیزی هرگز به پایان نمی‌رسد.
interminableness
خصوصیت بی‌پایان بودن، حالتی از طولانی بودن غیرقابل تحمل.
interminably
به‌صورت بی‌پایان، به‌طوری که هیچ‌گونه توقف یا پایانی نداشته باشد.
interminant
که به نظر می‌رسد هرگز پایانی ندارد، بی‌پایان.
interminate
در حالتی که به پایان نمی‌رسد، بدون انتها.
interminated
این واژه به معنای پایان یافتن یا مختومه شدن یک فرآیند یا عمل است.
intermination
این واژه به معنی پایان یا مختومه شدن یک فرآیند است.
intermine
این واژه به معنای ترکیب یا ادغام منابع یا داده‌ها است.
intermined
این واژه به معنای ادغام یا ترکیب دو یا چند چیز است.
intermingledom
این واژه به معنی وضعیت یا حالت ترکیب و ادغام چیزها است.
interminglement
این واژه به معنای حالت یا فرآیند ترکیب و ادغام چیزها است.
intermining
بی‌پایانی که به معنای چیزی است که پایان ندارد یا مدت زیادی ادامه دارد.
interminister
مربوط به دو یا چند وزارت، نشان‌دهنده همکاری میان وزارتخانه‌ها.
interministerial
مربوط به همکاری و هماهنگی بین چندین وزارتخانه.
interministerium
گزارش یا مستنداتی که بین چند وزارتخانه تنظیم می‌شود.
intermise
استراحت یا توقف مختصری در یک فرآیند یا وضعیت.
intermissive
مربوط به فاصله‌های میان دو دوره یا فعالیت.
intermittedly
به‌طور پراکنده یا با وقفه، به این معنا که چیزی به صورت متناوب یا غیر مداوم رخ می‌دهد.
intermittence
متناوب بودن، پدیده‌ای که در آن چیزی به طور مداوم وجود ندارد و بین قطع و وصلی تجربه می‌شود.
intermittency
وضعیت یا خاصیتی که در آن چیزی به صورت مرتب رخ نمی‌دهد و دارای نوسان است.
intermittencies
جمع کلمه قطع و وصلی، نشان‌دهنده وضعیت‌هایی که در آن‌ها یک چیز به صورت متناوب وجود دارد.
intermitter
کسی که چیزی را به طور مرتب قطع و وصلی می‌کند یا به صورت متناوب عمل می‌کند.
intermittingly
به حالت قطع و وصلی، به معنای کار کردن به صورت غیر مداوم.
intermittor
قطع‌کننده، وسیله‌ای که موجب توقف و شروع مجدد جریان می‌شود، معمولاً در کاربردهای الکتریکی به کار می‌رود.
intermixable
قابل ترکیب، به مواد یا اشیایی اطلاق می‌شود که می‌توانند با هم ترکیب شوند و نتایج جدیدی ایجاد کنند.
intermixedly
به طور متناوب، به روشی که مواد یا عناصر مختلف در یکدیگر مخلوط شوند.
intermixt
مختلط، زمانی که دو یا چند عنصر به هم ترکیب می‌شوند.
intermixtly
به طور مختلط، به معنای ترکیب عناصر مختلف به شیوه‌ای که تأثیر متقابل داشته باشند.
intermmet
تلاقی، نقطه‌ای که دو یا چند مسیر یا جریان به هم برخورد می‌کنند.
intermobility
بین‌تحرکی به معنای قابلیت حرکت یا جابجایی آسان و بی‌دردسر بین حالت‌های مختلف حمل و نقل مانند خودرو، دوچرخه و وسایل حمل و نقل عمومی می‌باشد.
intermodification
بین‌تغییر به معنای تغییر یک جزء خاص در یک سیستم به منظور تأثیرگذاری بر اجزای دیگر است.
intermodillion
بین‌مدیون به معنای نوع خاصی از عنصر ساختاری در ریاضیات و معماری است.
intermodulation
بین‌مدولاسیون به معنای ترکیب دو یا چند سیگنال به طوری که فرکانس‌های جدیدی ایجاد شود.
intermodule
بین‌ماژول به معنای ارتباط یا اتصالی است که اجازه می‌دهد ماژول‌های مختلف به یکدیگر متصل شوند.
intermolar
بین‌مولار به فاصله‌ی بین دندان‌های مولار مجاور در دهان اشاره دارد.