معنی فارسی premonitive
B1نشان دهنده حس یا رویدادهایی که پیشتر از وقوع یک حادثه، قابل پیشبینی هستند.
Pertaining to a premonition or intuition about future events.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او خواب پیشآگاهی درباره تصادف دوستش داشت.
مثال:
She had a premonitive dream about her friend's accident.
معنی(example):
نشانههای پیشآگاهی معمولاً توسط افرادی که به شهود اعتقادی ندارند نادیده گرفته میشوند.
مثال:
Premonitive signs can often be dismissed by those who do not believe in intuition.
معنی فارسی کلمه premonitive
:
نشان دهنده حس یا رویدادهایی که پیشتر از وقوع یک حادثه، قابل پیشبینی هستند.