معنی فارسی runless

B1

بدون سوخت، در حالتی که آماده نیست یا انرژی نداشته باشد.

Lacking power or energy, often referring to vehicles or a person's vitality.

example
معنی(example):

ماشین پس از خرابی موتور بدون سوخت ماند.

مثال:

The car was runless after the engine failed.

معنی(example):

او در طول ماراتن احساس کم‌انرژِی کرد.

مثال:

He felt runless during the marathon.

معنی فارسی کلمه runless

: معنی runless به فارسی

بدون سوخت، در حالتی که آماده نیست یا انرژی نداشته باشد.