معنی فارسی sappily

B1

به شیوه‌ای احساسی و شیرین، به ویژه در مورد عشق و روابط.

In a sentimental or overly emotional manner.

example
معنی(example):

او به طرزی شاد درباره حیوان خانگی‌اش صحبت کرد.

مثال:

She spoke sappily about her pet.

معنی(example):

او یک شعر عاشقانه به صورت احساسی نوشت.

مثال:

He wrote a sappily romantic poem.

معنی فارسی کلمه sappily

: معنی sappily به فارسی

به شیوه‌ای احساسی و شیرین، به ویژه در مورد عشق و روابط.