معنی فارسی spot
B1 /spɑt/دیدن یا شناسایی یک چیز، شخص یا موقعیت خاص.
To notice or identify something or someone.
- VERB
example
معنی(example):
آیا میتوانی تفاوت بین این دو تصویر را پیدا کنی؟
مثال:
Can you spot the difference between these two pictures?
معنی(example):
او از اینکه توانست سلبریتی مورد علاقهاش را در این رویداد ببیند بسیار هیجانزده بود.
مثال:
She was excited to spot her favorite celebrity at the event.
معنی فارسی کلمه spot
:
دیدن یا شناسایی یک چیز، شخص یا موقعیت خاص.