معنی فارسی superdying
B1به معنای در حال مرگ به طور بسیار شدید.
In a state of extreme distress or near death.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گیاهان در حال موت فوقالعاده به آب فوری نیاز داشتند.
مثال:
The superdying plants needed water urgently.
معنی(example):
آنها از گرما در حال مرگ فوقالعاده حین کوهنوردی بودند.
مثال:
They felt superdying from the heat while hiking.
معنی فارسی کلمه superdying
:
به معنای در حال مرگ به طور بسیار شدید.