معنی فارسی thrawing

B1

کشیدن، محکم کردن، فرآیند عمل کشیدن یا محروم کردن از چیزی.

The act of pulling or exerting force on something.

example
معنی(example):

آنها زنجیرها را می‌کشند تا زندانی را آزاد کنند.

مثال:

They are thrawing the chains to release the prisoner.

معنی(example):

کشیدن طناب‌ها به ما این امکان را داد تا ساختار را به هم بریزیم.

مثال:

Thrawing the ropes allowed us to disassemble the structure.

معنی فارسی کلمه thrawing

: معنی thrawing به فارسی

کشیدن، محکم کردن، فرآیند عمل کشیدن یا محروم کردن از چیزی.