معنی فارسی thro'

B1

کوتاه‌شده‌ی از 'through' که به معنای 'از طریق' یا 'به وسیله' است.

A colloquial contraction of the word 'through'.

preposition
معنی(preposition):

Through

example
معنی(example):

او با عصبانیت از لابه‌لای دندان‌هایش صحبت کرد.

مثال:

He spoke thro' his teeth in anger.

معنی(example):

راه‌حل آسان با تلاش سخت به دست آمد.

مثال:

The easy solution came thro' hard work.

معنی فارسی کلمه thro'

:

کوتاه‌شده‌ی از 'through' که به معنای 'از طریق' یا 'به وسیله' است.