معنی فارسی winched
B1فعل گذشته وینچ که به معنای بالا بردن یا کشیدن چیزی با دستگاه وینچ است.
Past tense of 'winch', meaning to lift or pull something using a winch mechanism.
- verb
verb
معنی(verb):
To use a winch
مثال:
Winch in those sails, lad!
معنی(verb):
To wince; to shrink
معنی(verb):
To kick with impatience or uneasiness.
example
معنی(example):
قایق پس از مسابقه به وسیله وینچ به تریلر برگردانده شد.
مثال:
The boat was winched back onto the trailer after the race.
معنی(example):
مواد به وسیله وینچ به سقف برای نصب بالا برده شد.
مثال:
The materials were winched up to the roof for installation.
معنی فارسی کلمه winched
:
فعل گذشته وینچ که به معنای بالا بردن یا کشیدن چیزی با دستگاه وینچ است.
