معنی فارسی with egg on one's face
B2احساس شرم یا خجالت به دلیل اشتباهی که مرتکب شدهاید.
To be embarrassed or look foolish because of something one has done.
- IDIOM
example
معنی(example):
بعد از اشتباه، او با صورت تخممرغی باقی ماند.
مثال:
After the mistake, he was left with egg on his face.
معنی(example):
او احساس کرد که بعد از ارائه ناموفق، صورتش تخممرغی است.
مثال:
She felt she had egg on her face after the failed presentation.
معنی فارسی کلمه with egg on one's face
:احساس شرم یا خجالت به دلیل اشتباهی که مرتکب شدهاید.