معنی فارسی inconsistency

B1 /ˌɪnkənˈsɪstənsi/

عدم تطابق یا هماهنگی در نظرات یا اطلاعات.

The quality of being inconsistent or contradictory.

مکالمه با هوش مصنوعی آموزش زبان با فیلم

noun

معنی(noun):

The state of being inconsistent.

معنی(noun):

An incompatibility between two propositions that cannot both be true.

example

معنی(example):

در داستان او یک تناقض وجود دارد.

مثال:

There is an inconsistency in his story.

معنی(example):

گزارش نشان داد که در داده‌ها تناقض وجود دارد.

مثال:

The report showed inconsistency in the data.

معنی فارسی کلمه inconsistency

عدم تطابق یا هماهنگی در نظرات یا اطلاعات.