معنی فارسی inconsistent

B2 /ˌɪnkənˈsɪstənt/

ناهمزمان، به حالتی اشاره دارد که چیزها یکدست یا ثابت نیستند.

Not compatible or in keeping with each other; lacking in harmony.

adjective
معنی(adjective):

Not consistent:

example
معنی(example):

نتایج او ناسازگار است؛ ما نیاز داریم آنها را بررسی کنیم.

مثال:

Her results are inconsistent; we need to check them.

معنی(example):

رفتار ناسازگار او دیگران را گیج می‌کند.

مثال:

His inconsistent behavior confuses others.

معنی فارسی کلمه inconsistent

: معنی inconsistent به فارسی

ناهمزمان، به حالتی اشاره دارد که چیزها یکدست یا ثابت نیستند.