معنی فارسی گو
B1تعریف: گفتن یا بیان کردن چیزی به دیگران بهصورت شفاهی یا کتبی.
To express in words; to speak or pronounce.
- VERB
example
معنی(example):
من به همه سلام میگویم.
مثال:
I will say hello to everyone.
معنی(example):
او از او خواست که به خانه برود.
مثال:
He asked her to go home.
معنی فارسی کلمه گو
:
تعریف: گفتن یا بیان کردن چیزی به دیگران بهصورت شفاهی یا کتبی.